گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیه 214 ] .... ص : 404






أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّۀَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا
( مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ ( 214
(آیا گمان نمودید که داخل بهشت میشوید و حال آنکه شما را نیامده باشد مانند آنچه آمد بر کسانی که پیش از شما گذشتند بر
آنان سختیها و ضررها ص: 405
یعنی بخدا پناه برده و از وي » رسید و مضطرب و پریشان شدند تا حدي که پیغمبر و گرویدگان باو گفتند یاري خدا چه هنگام است
آگاه باشید که البته یاري خدا نزدیک است. « طلب نصرت نمودند
از موضوعاتی که در آیات قرآنی بسیار تذکر داده شده و بندگان را بآن متوجه ساخته است موضوع امتحان است و امتحان الهی
صفحه 208 از 266
براي کشف امري بر خداوند نیست زیرا خداوند چیزي بر او پوشیده و پنهان نیست تا بوسیله آزمایش کشف شود بلکه او علّام
الغیوب و عالم السرّ و الخفیات است و از ظاهر و باطن و سرّ و علن هر کس با خبر است، و حکمت امتحان و غرض از آن دو چیز
است: یکی آنکه بر شخص ممتحن (بفتح حاء) معلوم شود که حقیقتا داراي چه صفاتی است و دعاوي او تا چه حد مقرون بحقیقت
است زیرا بسا بر خود انسان امر مشتبه میشود و فکر میکند داراي مراتب عالیه از ایمان و ملکات فاضله است ولی هنگامی که امتحان
پیش آمد چه بسا خلاف آن ظاهر میگردد.
و دیگر آنکه بر سایرین نیز موقعیت و مرتبه این شخص معلوم گردد که اگر مورد عنایتی واقع شود و یا معذب بعذابی گردد بدانند
که بجا و سزاوار بوده است.
و امتحانات الهی بر دو قسم است: امتحانات تکوینی و امتحانات تشریعی و امتحانات تکوینی نیز بر دو قسم است: گاهی باعطاء
نعمت است به اینکه نعمت باو عنایت میکند تا معلوم شود که شکر نعمت را بجاي میآورد و نعم الهی را در مورد خود صرف
مینماید و یا اینکه از آن سوء استفاده نموده و در طریق لهو و لعب و بو الهوسی و ناپاکی مصرف میکند و گاهی بنزول بلاء است
به اینکه او را بسختی و شدائد دنیوي مبتلا مینماید تا معلوم گردد که آیا صابر و ثابت قدم و استوار در دین است و یا اینکه ثبات و
استقامت در امر دین ندارد و نعمت و بلاء در عین ص: 406
اینکه امتحان براي شخص متنعم و مبتلاست بسا براي دیگران هم امتحان است مثلا فقر فقراء امتحان اغنیاء است که آیا حقوق آنان
را میدهند و بآنها ترحم و احسان مینمایند یا اینکه توجهی بآنها ندارند.
و همچنین غناء اغنیاء امتحان فقراء است که چه عکس العملی در قبال آنها نشان میدهند و هکذا سایر نعم و بلایا و امتحان تشریعی
در مورد تکالیف الهی از واجب و مستحبّ و حرام و مکروه است که معلوم شود بنده تا چه اندازه نسبت باوامر الهی مطیع و نسبت
بنواهی او منتهی میگردد و امور تشریعی نیز بسا در عین اینکه امتحان براي مکلف است براي دیگران نیز امتحان واقع میشود مثلا
شخص نمازگزار بسا سبب امتحان رفیق خود و بعکس شخص معصیت کار نیز موجب امتحان رفیق خویش میشود و توهم نشود که
مصلت احکام منحصر بامتحان باشد بلکه بنا بر مذهب امامیه جمیع احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامریه است و بسا مصالح
متعددي دارد که از آن جمله امتحانات است و گاهی امتحان در نفس امر است که از آن باوامر امتحانیه تعبیر میشود و اغلب امتحان
در مأمور به است، و از این بیان واضح میگردد که بندگان دائما در امتحان میباشند و هر چه مقام بنده رفیعتر باشد امتحان او
شدیدتر، و هر چه نعمت بر او بیشتر باشد امتحان او سختتر است و آیات و اخبار در این باره بسیار است که نقل آنها از وضع
تفسیر خارج است و اینک بشرح همین آیه اکتفاء مینمائیم.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّۀَ خطاب بمؤمنین و کسانی که برسول اکرم گرویدهاند میباشد که گمان میکنید بمجرد اظهار ایمان داخل
بهشت میگردید و حال آنکه مورد امتحان واقع نشوید چنانچه در آیه دیگر میفرماید:
-1 سوره عنکبوت آیه 1 «1» أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ
ص: 407
که یفتنون بمعنی یمتحنون میباشد و در مورد شأن نزول آیه بعضی گفتند در غزوه خندق بود که مسلمانان محاصره شده بودند، و
بعضی گفتند در غزوه احد بود که بسیاري فرار نمودند و بعضی گفتند درباره مهاجرینی است که ترك وطن و خانه و اهل و عیال
نمودند، و در هر صورت شأن نزول منافی با عموم آیه نیست، و ام منقطعه و براي استفهام است مانند همزه در آیه أَ حَسِبَ النَّاسُ و
حسبتم از حسبان بمعنی گمان است.
وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ یعنی هم چنان که بر امم سابقه ابتلائات و شدائد پیش آمد براي شما نیز میآید و چنانچه آنان
مورد امتحان قرار گرفتند شما هم امتحان خواهید شد چنانچه دنباله همان آیه مذکور میفرماید:
صفحه 209 از 266
سپس ابتلائاتی را که براي امم سابقه پیش آمد بیان «1» وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ
میفرماید:
مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ مسّ بمعنی رسیدن و تماس پیدا کردن است و بأساء از بؤس بمعنی شدت و سختی و رنج و بیماري و
مقابل نعماء که بمعنی وفور «2» تنگدستی است و بائس بمعنی شدید الفقر است در آیه شریفه میفرماید وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ
نعمت و خوبی است و ضراء مقابل سرّاء از ضرّ مقابل نفع است و بأساء و ضراء دو مفهوم مختلفند و نسبت بین آنها عموم من وجه
است آنجا که هم بأساء و هم ضراء است مانند قتل و جرح و سرقت اموال و نحو اینها و آنجا که بأساء صدق میکند ولی ضراء
صادق نیست مانند تحمل مشاق و سختیهاي روزگار و آنجا که ضراء صادق است ولی بأساء نیست مانند صرف مال در راه جهاد و
یا براي تهیه دارو یا مصارفی که فوق العاده باشد و اما مصارفی که طبق معمول و عادت است مانند انفاقات واجبه، نه بأساء است و
نه ضرّاء 1- سوره عنکبوت آیه 2
-2 سوره حج آیه 9
ص: 408
وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْ رُ اللَّهِ تزلزل بمعنی اضطراب و تشویش خاطر است از جهت اینکه عاقبت کار
را نمیداند بکجا منتهی میشود مثلا در مورد جهاد آیا به پیروزي منتهی میگردد یا به شکست و در مورد مرض آیا ببهبودي میانجامد
یا بمرگ و نحو اینها.
و جمله متی نصر اللَّه، استدعا و طلب نصرت پیغمبر و گرویدگان با او میباشد و از آن استفاده میشود که خداوند وعده نصرت به
پیغمبران و مؤمنین داده ولی بعد از آنکه در مقابل شدائد و سختیها از خود صبر و ثبات نشان دهند و اینان میدانستند وعده خدا
تخلف پذیر نیست ولی مترصد و منتظر آن بودهاند چنانچه در آیه دیگر میفرماید إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ
و جمله أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ گفته خدا و تسلیت رسول و مؤمنین است که آگاه باشید نصرت الهی نزدیک است و «1» یَقُومُ الْأَشْهادُ
احتیاج بظهور آثار ندارد و بموقع خود فرا میرسد، تنها ثبات قدم و استقامت لازم است و از مجموع آیه استفاده میشود که شما امّت
پیغمبر اسلام باید منتظر شدائد و سختیها و بأساء و ضرّاء بوده و در هنگام آمدن آنها ثبات و استقامت بخرج دهید و از خدا طلب
یاري کنید تا نصرت حق شامل شما شود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 215 ] .... ص : 408
یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ
( عَلِیمٌ ( 215
(از تو سؤال میکنند که چه چیز انفاق کنند؟ بگو آنچه از خوبی انفاق میکنید پس درباره پدر و مادر و خویشاوندان و بیپدران و
مستمندان و در غربت 1- سوره مؤمن آیه 54
ص: 409
وا ماندگان انفاق کنید، و آنچه از خوبی بجاي میآرید همانا خداوند بآن داناست یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ در کلمات مفسرین
خصوصا در المیزان اشکالی کردهاند که جواب در آیه مطابق سؤال نیست زیرا سؤال از ما ینفق است یعنی چیزي که باید انفاق کنند
و جواب راجع (من ینفق علیه) است یعنی کسانی که باید بآنها انفاق شود که عبارت از والدین و خویشاوندان و یتامی و مساکین
میباشند و در جواب از این اشکال وجوهی ذکر کردهاند از آن جمله اینست که منتقل شدن از جواب سؤال بجواب دیگر براي
معلوم و ظاهر است که از مال باید باشد علاوه بر « ما ینفق » زیرا « ما ینفق » اینست که حق سؤال، سؤال از من ینفق علیه است نه از
صفحه 210 از 266
اینکه بنحو اجمال متعرض جواب سؤال هم شده زیرا میفرماید:
قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ که من خیر براي بیان ما ینفق است و خیر کنایه از مال است و تحقیق در جواب اینست که اولا سائل یک نفر
نبوده، که در مجمع روایت کرده سائل عمرو بن الجموح بوده، زیرا آیه بصیغه جمع است و ثانیا سؤال از موضوع انفاق نیست زیرا
موضوع انفاق معلوم است و احتیاج بسؤال ندارد بلکه سؤال از احکام شرعیه راجع بموضوع است چنانچه در قرآن موارد نظیر این
و معلوم است که سؤال از «3» و یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی «2» و یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ «1» بسیار است مانند یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ
ماهیت حیض و انفال و یتامی نیست بلکه سؤال از احکام آنهاست و در جواب لازم نیست که تمام احکام بیان شود بلکه فی الجمله
باندازه اقتضاء و موقعیت و مناسب مقام کافی است و تفصیل آنها شأن قرآن نیست بلکه باید بواسطه پیغمبر و امام بیان شود مانند
تفاصیل احکام نماز و روزه و خمس و زکاة و حج و غیره، و پیداست که انفاق احکام بسیاري دارد ولی آیه اولا بطور اجمال بیان
فرموده که انفاق باید از خیر 1- سوره بقرة آیه 222
-2 سوره انفال آیه 1
-3 سورة بقره آیه 218
ص: 410
یعنی مال باشد و اطلاق خیر بر مال در بسیاري از آیات شده و ثانیا مورد انفاق را یعنی کسانی که باید بآنها انفاق شود ذکر نموده
است.
و شاید وجه اینکه مقداري تعیین ننموده و بطور عموم فرموده:
ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ براي این باشد که هر چه انفاق کنید از کم و بیش نیکوست و البته هر چه بیشتر باشد نیکوتر است چنان که درباره
» نماز وارد شده
الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر
و مواردي که در آیه ذکر شده از باب بیان مصداق است نه اینکه منحصر باینها باشد بلکه انفاق در راه جهاد، در راه نشر احکام، «
ترویج دین، انفاق بهمسایگان و سایر مصارف خیریه هم از موارد مهمه آنست.
فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ مراد از والدین پدر و مادر انفاق کننده است و شاید بتوان گفت که شامل
اجداد و جدات او هم میشود یا به تنقیح مناط قطعی، و یا بواسطه صدق، و مراد از اقربین خویشاوندان نسبی است که شامل اولاد و
اولاد اولاد هر چه پائین رود، و برادران و خواهران و فرزندان آنها و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها میشود، و مراد از
یتیم کسی است که پدرش مرده و بحد بلوغ نرسیده باشد و ظاهرا مراد ایتامی هستند که کسی تکفل آنها را نمیکند و مال هم
ندارند و ایتام اغنیاء و ثروتمندان را شامل نمیشود اگر چه لفظ عام است ولی بمناسبت حکم و موضوع، ایتام فقراء مقصودند و مراد
از مساکین مطلق فقراء هستند اگر چه مفهوم مسکین و فقیر متغایرند ولی هر یک تنها ذکر شوند هر دو را شامل میشود چنانچه قبلا
بیان شده و مقصود از ابن سبیل کسی است که از وطن خود دور افتاده باشد و دسترسی نداشته باشد که امر معاشش را منظم کند
اگر چه در وطن خود متمکن باشد. ص: 411
و اخبار در فضیلت احسان و انفاق باین پنج طایفه بسیار وارد شده و ما قبلا مختصري از آنها را متذکر شدیم.
وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ هر کار خوبی که انجام دهید و هر عبادتی را که بجاي آورید که از آن جمله انفاق در راه
خداست در نزد خدا محفوظ و خداوند بآن آگاه است و در نامه عمل شما ضبط میشود و بجزاي آن و ثواب اخروي آن نائل
«1» خواهید شد فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ
[سوره البقرة ( 2): آیه 216 ] .... ص : 411
صفحه 211 از 266
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا
( تَعْلَمُونَ ( 216
(قتال بر شما واجب شد و حال آنکه خلاف میل شما بود و بسا باشد که شما چیزي را ناخوش دارید و حال آنکه خیر شما در
آنست و بسا باشد که چیزي را خوش دارید و حال آنکه براي شما بد است و خدا میداند و شما نمیدانید) کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ آیه
درباره فرض جهاد بر مؤمنین نازل شده و جهاد یکی از فروع مهمه دین اسلام است و آیات قرآنی و اخبار وارده از پیغمبر اکرم و
» ائمه اطهار در اهمیت و فضیلت آن بسیار است: در جامع السعادات از نبی اکرم روایت کرده که فرمود
ما اعمال البر عند الجهاد فی سبیل اللَّه الا کنعشۀ فی بحر لجی
و در وافی از تهذیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: «
الجهاد افضل الاشیاء بعد الفرائض »
» و از کافی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود «
للجنۀ باب یقال له باب المجاهدین
و غیر اینها از اخبار و جهاد از ضروریات دین اسلام و منکر آن خارج از دین اسلام میباشد ولی در مذهب شیعه وجوب جهاد «
مشروط بحضور پیغمبر و امام و باذن او یا نائب خاص اوست و در 1- سورة الزلزال آیه 8
ص: 412
زمان غیبت واجب نیست مگر بعنوان دفاع از اسلام و مسلمین و حفظ بیضه اسلام و لذا از اموري که مربوط بموضوع جهاد است از
قبیل اقسام آن و احکام راجعه بآن و کیفیت آن و اینکه وجوب آن کفایی است و ذکر کسانی که جهاد بر آنان واجب است و
کسانی که واجب نیست و فوائد و ثمراتی که بر جهاد مترتب است از حفظ دین و دنیاي مسلمین و دعوت کفار باسلام و امنیت بلاد
و اعلاء کلمه اسلام و ازاله کفر و فسق و فساد، و مضاري که بر ترك آن مترتب است از تسلط کفار و ظالمین و ضعف مسلمانان و
اضمحلال دین و اشاعه منکرات و غیر اینها صرفنظر میکنیم، و تنها بردّ شبهه که دشمنان اسلام باسلام نمودهاند که دین اسلام بزور
شمشیر و سر نیزه اشاعت و پیشرفت نموده مبادرت مینمائیم و جواب از این اعتراض را در ذیل آیه شریفه وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ
متذکر شدیم و در اینجا نیز ببیان دیگري بطور اختصار و در ذیل دو عنوان یادآور میشویم: «1»
اول اینکه آیا واقعا اسلام با زور شمشیر پیشرفت کرد یا اینکه این تهمتی بیش نیست؟
دوم اینکه آیا جهاد اسلام بر خلاف موازین عقلی است یا اینکه موافق موازین عقلی و مطابق با آنهاست؟ در بیان قسمت اول
میگوئیم پیغمبر اسلام در ظرف سیزده سال که در مکه بود و سال اول هجرت بمدینه با کسی جنگ و قتالی نداشت و عده کثیري
باو ایمان آوردند و با آن همه شکنجه که کفار قریش نسبت بآنها روا میداشتند از ایمان باو بیزاري نمیجستند و عده بسیاري از آنها
بحبشه هجرت نمودند، و اهل مدینه همگی بدون اینکه زور و شکنجه در کار باشد از روي میل و رغبت و شنیدن کلام الهی ایمان
آوردند و پیغمبر اکرم را بشهر خود دعوت نموده و وعده هر گونه مساعدت بوي دادند و در مدینه نیز بسیاري از اهل 1- صفحه
352
ص: 413
کتاب از روي بشارات و آثاري که از انبیاء سلف درباره پیغمبر اسلام میدانستند بوي ایمان آورند و امّا جنگهایی که پیغمبر اسلام با
کفار قریش نمود اغلب بلکه همه آنها جنبه دفاع داشته و فتح مکه نیز بدون جنگ و خونریزي واقع شد. و اکثر قبائل عرب که اسلام
اختیار نمودند از روي مشاهده معجزات و اخلاق رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دستورات و احکام قرآن کریم بوده و
صفحه 212 از 266
اینها اموري است که بر شخص متتبع در تاریخ اسلام واضح و هویداست، بنا بر این در زمان خود رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم پیشرفت اسلام بزور شمشیر نبوده و اگر ابو سفیان و چند نفر امثال او از ترس ایمان آورده باشند در مقابل متجاوز از صد هزار
جمعیت مسلمین قابل اعتنا نیستند و اما پیشرفت اسلام بعد از وفات رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را خوبست از تاریخ تمدن
اسلام و عرب تألیف گوستاولبون فرانسوي نقل کنیم:
ما وقتی که فتوحات مسلمین اول را بدقت ملاحظه نموده و اسباب و علل کامیابی آنها را » وي در صفحه 157 کتاب خود مینویسد
تحت نظر میگیریم میبینیم که آنها در خصوص اشاعت مذهب از شمشیر کار نگرفته زیرا آنها اقوام مغلوبه را در قبول مذهب
همیشه آزادي میدادند این مطلب از تاریخ ثابت میشود که اصلا اشاعت هیچ مذهبی ممکن نیست بزور شمشیر صورت گیرد.
نصاري وقتی اندلس را از دست مسلمین خارج ساختند این ملت مغلوب براي مردن حاضر شده ولی تبدیل مذهب را قبول نکردند،
واقعا اسلام بجاي اینکه با سر نیزه اشاعت یافته باشد بوسیله تشویق و با قوه تبلیغ و تقریر جلو رفته است و همین مسئله بوده که اقوام
ترك و مغول با اینکه اعراب را مغلوب ساختند معهذا دین اسلام را قبول نمودند و در هندوستان که فقط عبور عرب بدانجا افتاده
بود اسلام بقدري ترقی کرد که حالیه زیاده از صد کرور مسلم در آنجا وجود دارد و پیوسته بر عده آنها میافزاید. در چین هم
پیشرفت مذهب اسلام قابل ملاحظه است و از ص: 414
بررسی بخش دیگر کتاب معلوم میشود که مذهب اسلام تا چه اندازه در آنجا ترقی نموده چنان که زیاده از چهل کرور مسلمان
و اما در « فعلا در چین موجود است و حال آنکه عرب حمله بچین نبرده و یک وجب اراضی آنجا را بتصرف خود در نیاورده است
جواب قسمت دوم اشکال میگوییم اولا جهاد اختصاص بدین اسلام نداشته و در سایر ادیان الهی هم بوده است چنانچه در تورات
در سفر تثنیه باب 7 و 13 و باب 20 و سفر خروج باب 32 و سفر اعداد باب 31 دستورات موسی راجع بقتال با قبایل غیر بنی اسرائیل
بیان میکند.
و از انجیل متی باب 10 جمله 34 و انجیل لوقا باب 19 جمله 28 و باب 22 جمله 36 نیز معلوم میشود که حضرت مسیح نیز مأمور
بجهاد بوده منتها یار و یاوري نداشته که اقدام بجهاد نماید.
و در قرآن نیز قصه بعضی از انبیاء سلف را با کفار و مشرکین جنگیدهاند ذکر میفرماید چنانچه از آیه 47 آل عمران و آیه 246 بقره
و آیه 27 مائده و غیر اینها از آیات دیگر معلوم میشود.
و ثانیا جهاد بمنزله قطع عضو فاسدي است که در بدن انسان پیدا میشود که اگر قطع نشود بسایر اعضاء سرایت نموده و انسان را
بهلاکت میکشاند چنانچه این مطلب را قبلا متذکر شدیم.
و ثالثا مثل جهاد مثل حدود و تعزیراتی است که در ادیان الهی و مانند جرائمی است که در قوانین مدنی براي مرتکبین معصیت
در دین اسلام قتل « کافر حربی » مانند زنا و شرب خمر و لواط و امثال اینها و براي مرتکبین جرم قرار میدهند و حدّ شرك و کفر
معین شده چنان که حد مفسدین و بسیاري از جنایتکاران در قوانین مدنی قتل و اعدام قرار داده شده است.
و رابعا دین اسلام مبنی بر اساس توحید و معارف و احکام آن مطابق با ص: 415
فطرت، و هدف آن بانجام رسانیدن خواستههاي فطري انسان و تعدیل آنهاست و این امر را حق مشروع و طبیعی انسان میداند و دفاع
از این حق و نشر آن را در میان افراد انسان لازم و واجب میشمارد، و وضع حکم جهاد و دفاع براي ایفاء این منظور است.
و خامسا مثل جهاد تشریعا مثل بلیات و عقوبات تکوینی است که بر امم سابقه نازل میشد که بعد از آنکه دعوت انبیاء را
نمیپذیرفتند و در مقام اذیت و آزار بآنان و مؤمنین بر میآمدند و مرتکب فساد میشدند خداوند بواسطه طوفان، باد، صاعقه، غرق و
امثال اینها آنان را هلاك مینمود و در دین اسلام هلاکت اینگونه افراد را بواسطه جهاد و در میدان جنگ و قتال قرار داده است.
اینک بتفسیر متن آیه مبادرت مینمائیم:
صفحه 213 از 266
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ کتابۀ بمعنی جعل حکم و در قرآن اکثر بمعنی فرض استعمال شده و هر جا امر مکتوب و مفروض از اموریست
و کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ «1» که موافق طبع مکلفین است بصیغه معلوم ذکر میکند مانند وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ الایۀ
و اگر از امور شاقه است که بر خلاف طبع اغلب «3» وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ «2» شَیْءٍ
مکلفین است بلفظ مجهول ذکر میفرماید مانند این آیه و آیه صیام و امثال اینها وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ کره بمعنی مشقت و ناراحتی است
که انسان در خود احساس میکند، نه اینکه بمعنی زیر بار نرفتن حکم، و اکراه داشتن آن باشد زیرا مؤمن جمیع احکام الهی را قبول
داشته و اطاعت مینمایند بلکه چون موضوع جهاد موضوع گذشت از جان و مال و فرزند و عیال است و این امر بحسب 1- سوره
مائده آیه 49
[.....] -2 سوره اعراف آیه 142
-3 سوره انبیاء آیه 105
ص: 416
طبع و جبلت تحمل آن بر ایشان مشکل است مایل نبودند چنین حکم با مشقتی براي آنها وضع شود و خداوند میخواهد آنان را
متوجه سازد که بسا چیزهایی که شما مایل نیستید ولی صلاح شما در آنست و خداوند در وضع حکم مصلحت شما را منظور دارد
نه رغبت و میل شما را، و مثل اینگونه احکام مانند داروي تلخ است که طبیب حاذق بمریض میدهد با اینکه مریض میداند شفاي او
در استعمال آنست ولی بحسب طبع از خوردن آن مشمئز است و معذلک در صدد تحصیل آن بر آمده و استعمال میکند و همچنین
مانند عمل جراحی است که جراح حاذقی نسبت بمریض تشخیص میدهد و مریض با اینکه بر خلاف طبع اوست حاضر بعمل شده و
اجرت هم میدهد حقتعالی هم میفرماید ما قتال را براي شما واجب نمودیم و حال آنکه مشقت و ناراحتی براي شما دارد ولی داراي
فوائد و ثمرات و نتائجی است که هم در دنیا شما را بعزت و سربلندي میرساند و هم در آخرت بدرجات عالیه نائل میکند.
وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ تعبیر بعسی براي اینست که نه هر مکروهی داراي خیر باشد بلکه هر چه از جانب خدا باشد
چه از امور تکوینی مانند مصائب و شدائد و بلیات و چه از امور تشریعی مانند احکام شاقّه همه از روي حکمت و مصلحت بنده عین
» خیر و صلاح اوست چنانچه در حدیث قدسی وارد شده
انّ من عبادي من لا یصلحه الا الفقر فلو اغنیته لافسده ذلک الحدیث
زیرا خداوند عادل و حکیم و عالم بجمیع مصالح و مفاسد و عواقب امور است. «
وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ و بسا اموري که شما دوست میدارید و بحسب ظاهر خوب و آراسته است مانند ثروت و دولت
و نحو آن براي بعض اشخاص در امور تکوینی و بعض محرمات شرعیه از امور شهویه در امور تشریعی، ولی صلاح شما در آن
نیست و بضرر شماست. ص: 417
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ اینگونه امور را خداوند که عالم بهمه امور و محیط بتمام حکم و مصالح است میداند ولی شما که
ظاهري را تنها میبینید نمیدانید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 217 ] .... ص : 417
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ
الْفِتْنَۀُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ
( حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 217
(از تو از جنگ نمودن در ماه حرام میپرسند، بگو جنگ کردن در ماه حرام گناه بزرگ است و منع نمودن از راه خدا (جلو گیري از
صفحه 214 از 266
عبادت او) و کفر باو و جلوگیري از مسجد الحرام و بیرون کردن اهل مسجد الحرام از آن، گناه اینها بزرگتر است از قتل در مسجد
پیوسته با شما قتال میکنند تا شما را از دینتان برگردانند، و کسی که از شما از « اگر توانند » الحرام و فتنه بزرگتر از قتل است، و اینان
دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اینان اعمالشان در دنیا و آخرت باطل میشود و اینان یاران آتش و در آن جاودانند) و یَسْئَلُونَکَ
عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ در تفسیر قمی و مجمع و سایر تفاسیر در شأن نزول آیه روایت کردهاند که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم بعد از هجرت بمدینه بریاست عبد اللَّه بن جحش سریّه که هفت یا هشت نفر بودند بجانب بطن نخله فرستاد که اخباري
از قریش کشف کنند و آنان را بقتال امر نفرمود و اینان در بطن نخلۀ بقافله قریش که بریاست عمرو بن الحضرمی بود و مال التجاره
از طائف ص: 418
داشتند برخورد نموده و با آنها مقاتله نموده و عمرو را کشتند و دو نفر از آنان را اسیر نموده و با مال التجارة آنها بطرف مدینه
رهسپار شدند و این مقاتله در روز اول ماه رجب بود، و در بعض روایات دارد که در روز آخر ماه جمادي الثانیۀ بوده و شک
داشتند که آخر ماه است یا اول ماه در هر صورت پیغمبر و یارانش مورد طعن مشرکین قرار گرفتند به اینکه حرمت شهر حرام را از
بین بردند و از طرفی مؤمنین هم این مسئله بر ایشان پیش آمد که آیا قتال در شهر حرام، حرام یا جایز است آیه نازل شد یَسْئَلُونَکَ
عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ کلمه قتال در آیه بدل اشتمال الشهر الحرام است یعنی یسئلونک عن القتال فی الشهر الحرام و ممکن است
بتقدیر عن باشد یعنی عن قتال فیه و هر دو یکی است سؤال کننده بعضی گفتند کفار قریش بودند که بنحو اعتراض بر نبی صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم این سؤال را نمودند که چیزي را که جمیع طوایف عرب حرام میدانند شما چگونه مباح میشمارید! و بعضی گفتند
مسلمین بودند که از حرمت و جواز قتال در ماه حرام در مذهب اسلام پرسیدند و مراد از شهر حرام در آیه شهر رجب است اگر چه
حکم به تنقیح مناط قطعی در همه شهرهاي حرام جاري است و رجب را شهر حرام گفتند بهمین مناسبت که قتال در آن نزد عرب
حرام بود و آن را رجب الاصم هم گفتند زیرا صداي قعقعه سلاح در آن شنیده نمیشد و منزع الاسنه نیز آن را نامیدند زیرا سنان و
نیزهها در این ماه کنار گذارده میشد و بعضی گفتند شهر حرام براي احترام آن گفتند چون زمان اتیان عمره بود.
قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ اي پیغمبر گرامی بگو که جنگ کردن در ماه حرام گناه بزرگ است ولی کارهایی که مشرکین نسبت به پیغمبر و
مسلمین نمودند از قتال در ماه حرام بزرگتر است و آنها را در جملات بعد بیان میفرماید.
وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ صدّ بمعنی منع است و ص: 419
از سبیل اللَّه وظائف دینی است و المسجد الحرام عطف بر سبیل اللَّه است یعنی جلوگیري از انجام وظائف عبادي مسلمانان و کافر
شدن بخدا و شرك باو و منع نمودن مسلمین از مسجد الحرام.
وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ و بیرون نمودن اهل مسجد الحرام را از آن که مراد پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و
مهاجرین میباشند که از ترس کفار قریش هجرت نمودند، گناه اینها بزرگتر است نزد خدا از جنگ کردن در ماه حرام.
وَ الْفِتْنَۀُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ و فتنه یعنی فساد و شرك و کفر و اذیت بمسلمین بزرگتر از قتل است، اشاره به اینکه کفار قریش بجنایاتی از
قبیل صد و کفر و اخراج و غیره که خود مرتکب میشوند اعتراض نمیکنند ولی بقتل عمرو بن حضرمی که در ماه رجب شده
اعتراض مینمایند و حال آنکه عملیات فتنه انگیز آنان بزرگتر از قتل است.
وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ اینان پیوسته بقتال با شما ادامه میدهند و دست از جنگ با شما بر نمیدارند تا شما را
از دینتان برگردانند یعنی اگر بتوانند بهر وسیله هست میخواهند شما را از اسلام برگردانند.
وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ ولی باید شما بدانید هر کس از شما از دین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، عذاب
او سخت و امر او مشکل و ارتداد و کفر ثانوي او بدتر از کفر اولی اوست.
و جمله فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ دلیل بر قبول توبه مرتد است زیرا اگر برگشت و توبه نمود در حال کفر نمرده و خدا توبه او را میپذیرد.
صفحه 215 از 266
فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ و اگر در حال کفر مرد جمیع عبادات و اعمال او که در زمان اسلامش بجاي آورده بود
از بین میرود و هیچ اجر و ثوابی بر آنها نیست نه در دنیا و نه در آخرت، و مسئله حبط و تکفیر که در علم أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 420
کلام مورد بحث است عبارت از اینست که معصیتی عبادتی را از بین ببرد و یا عبادتی معصیتی را بپوشاند و محو سازد، و تحقیق در
» این مسئله اینست که اسلام جمیع گناهانی را که در دوران کفر بجاي آورده تکفیر و محو میکند چنانچه گفتهاند
الاسلام یجبّ ما قبله
و کفر همه عبادات را باطل و نابود مینماید زیرا چنانچه شرط صحت عبادت اسلام و ایمان است، موافاة یعنی بقاء بر اسلام و ایمان «
تا آخر عمر هم شرط صحت است و اگر کافر شود کاشف از اینست که از اول ایمان واقعی نداشته و عبادات او صحیح نبوده است.
و امّا غیر اسلام و کفر از عبادات یا معاصی تکفیر و احباط آنها نسبت بسایر اعمال ثابت نیست بنص آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ
که صریح است در اینکه هر کس هر عملی از خوب یا بد انجام دهد جزاي آن را «1» خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ
میبیند.
وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ شرح این جمله مکرر گذشته است
[سوره البقرة ( 2): آیه 218 ] .... ص : 420
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 218
(محققا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که مهاجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند اینان برحمت خدا امیدوارند و خدا
آمرزنده و رحیم است) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا در این آیه سه عنوان ذکر شده یعنی ایمان و هجرت و جهاد که از حیث اجتماع و انفراد با
هم تفاوت دارند، ایمان اگر چه هجرت و جهاد با او نباشد موجب سعادت و نجات میشود ولی هجرت و جهاد بدون ایمان موجب
سعادت و رستگاري نیست چون ایمان شرط صحت جمیع عبادات است و هجرت و جهاد 1- سوره زلزال آیه 7 و 8
ص: 421
نیز مشروط بیکدیگر نیست و هر یک بجاي خود عبادت بزرگی است ولی ممکن است هجرت باشد ولی جهاد نباشد مانند کسانی
که موظف بهجرت بودهاند ولی مکلف بجهاد نبودهاند، یا جهاد باشد ولی هجرت نباشد مانند مجاهدینی که مهاجر نبودهاند، و
شامل همه مؤمنین میشود از « الذین امنوا » بالجمله مفاد آیه اینست که مؤمنین و مهاجرین و مجاهدین برحمت خدا امیدوارند و کلمه
مهاجرین و انصار که در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و از آنها باصحاب تعبیر میکنند و از تابعین که زمان پیغمبر را
درك نکرد، ولی در زمان ائمه بودهاند و همچنین مؤمنینی که در دوره غیبت تا روز قیامت میباشند.
و کلمه الَّذِینَ هاجَرُوا مقصود مؤمنین و مؤمناتی هستند که از اوطان خود هجرت بمدینه نمودند چه آنهایی که مکلف بجهاد بودند
یا آنهایی که معفو از جهاد بودند مانند زنان و شیوخ و عجزة.
وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مقصود آن کسانی هستند که در راه خدا و حفظ دین جهاد نموده باشند، چه از مهاجرین و چه از انصار، و
چه در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا در زمان ائمه علیه السّلام باشند مانند مجاهدین در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام و
ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام و کسانی که در رکاب حضرت بقیۀ اللَّه جهاد نمایند ولی غیر اینها را شامل نمیشود زیرا شرط جهاد
اذن پیغمبر و امام و یا نائب خاص امام است لکن به تنقیح مناط میتوان گفت شامل مؤمنینی که در زمان غیبت بحکم دفاع مجتهد
صفحه 216 از 266
وقت با دشمنان اسلام جنگ کنند نیز میشود.
و شرط جهاد این نیست که حتما در جنگ کشته شوند بلکه همین که در جبهه جنگ و میدان مبارزه بمنظور جهاد با دشمن و دفاع
از حریم اسلام شرکت کنند اطلاق مجاهد بر آنها میشود خواه کشته شوند یا بکشند و یا بمجاهدین کمک دهند و یا بدون کشتار
دشمن را از حریم اسلام دور سازند و قید فی سبیل اللَّه ص: 422
براي اینست که خارج کند کسانی را که در راه شیطان و فی سبیل الطاغوت جنگ و مجاهده میکنند مانند اصحاب جمل و صفین و
خوارج و لشگر کربلاء و امثال اینها أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ اینان یعنی مؤمنین و مهاجرین و مجاهدین فی سبیل اللَّه امیدوار
رحمت خدا هستند.
کلام فی معنی الرجاء
در موضوع خوف و رجاء و مسائلی که در باره آنها طرح شده مباحثی لازم است که ما مفصلا در مجلد سوم کلم الطیب در خاتمه
کتاب متذکر شدهایم و در اینجا بطور اختصار بآنها اشاره مینمائیم.
مبحث اول در معنی خوف و رجاء: رجاء بمعنی امیدواري است و با تمنی بمعنی آرزو و غرور بمعنی فریب و گول فرق دارد و
بیانش اینست که هر گاه انسان مقصدي در نظر داشته باشد و بخواهد بآن نائل شود اگر اسباب و معداتی که در اختیار اوست فراهم
کند و منتظر باشد که بمقصد نائل گردد چنین کسی را میگویند امیدوار است مانند زارعی که موقع خود زمین را شخم نموده بذر
افشانی و آبیاري میکند و امیدوار است که خداوند محصول خوبی باو بدهد ولی اگر بدون اینکه اسباب و معدات چیزي را فراهم
کند انتظار نتیجه داشته باشد آن را تمنی و آرزو مینامند مانند زارعی که بدون زحمت کشت منتظر حاصل باشد و اگر براي نیل
بمقصودي از غیر راه علل و اسباب آن بخواهد برسد و باوهام و تخیلات واهی منتظر مقصود باشد آن را غرور نامند مانند کسی که
میخواهد بثروت و غنا از راه بخت و اتفاق نائل شود.
در مورد نیل بسعادت اخروي نیز هر گاه کسی مقدمات سعادت را از ایمان و عمل صالح و تقوي تحصیل کند و امیدوار و منتظر
سعادت و نیل برحمت حق باشد ص: 423
چنین کسی داراي رجاء است ولی اگر بدون ایمان و عمل صالح و تقوي منتظر سعادت و رحمت حق باشد آرزویی بیش نیست و
اگر مرتکب معاصی شود و در دنیا و شهوات نفسانی متوغل گردد و باین دل خوش دارد که خدا ارحم الراحمین است چنین کسی
داراي غرور است.
و آیات قرآن بطور وضوح این سه امر را بیان فرموده در باره رجاء میفرماید فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِكْ
و درباره غرور «2» و درباره تمنی میفرماید وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّۀَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ «1» بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَ داً
و غیر اینها از «3» میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَ بُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُ نْعاً
آیات دیگر.
و خوف- عبارت از حالتی است که در قلب پیدا میشود که انسان را از ارتکاب معصیت و ترك طاعت مانع میگردد و طرف تفریط
خوف امن من مکر اللَّه است به اینکه انسان مطمئن و ایمن شود که عذاب الهی بر او نخواهد بود و طرف افراط آن یأس من روح
است به اینکه انسان از رحمت حق ناامید گردد و گمان کند که دیگر رحمت حق شامل حال او نخواهد شد.
مبحث دوم- در بیان حالت انسان بین خوف و رجاء: اخبار در این باره بر دو دسته است بعضی دلالت دارد که انسان باید خوف و
رجاء او مساوي باشد و بعضی دلالت دارد که رجاء او بر خوفش باید ترجیح داشته باشد و دانشمندان در جمع بین این اخبار
وجوهی گفتهاند و تحقیق در این مطلب اینست که براي انسان دو لحاظ است: نظر بشخص خود و اعمال صادره از عبادات و
صفحه 217 از 266
معاصی باید بین خوف و رجاء بطوري مساوي باشد نه مأیوس از رحمت حق و نه ایمن از عذاب او 1- سوره کهف آیه 110
-2 سوره بقره آیه 105
-3 سوره کهف آیه 103
ص: 424
باشد و اخبار دسته اول ناظر باین است و دیگر نظر بحضرت باري و سعه رحمت و عنایات او که از این لحاظ باید امیدش بیشتر
باشد.
مبحث سوم- در باب رجاء و ادله آن: و آنها اموریست:
و بسیاري از آیات دیگر. «2» وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ «1» -1 آیات قرآنیه ناهیه از قنوط مانند لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَۀِ اللَّهِ
و اخبار دیگر. «3» -2 اخبار آمرة برجاء مانندان اللَّه عند ظن عبده المؤمن ان خیرا فخیر و ان شرا فشر
-3 برهان عقل بر اینکه خداوند فیاض علی الاطلاق و خیر محض است و همین که محل قابل باشد فیض او میرسد و قابلیت محل
بایمان است بنا بر این مؤمن قابل رحمت و فیض حقتعالی است.
-4 استغفار انبیاء و ائمه و ملائکه و صلحاء درباره مؤمنین.
-5 امهال معصیت کار بلکه موفق بتوبه شود.
.«4» -6 آیه شریفه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجْزي إِلَّا مِثْلَها
-7 بشاراتی که در اخبار براي شیعه ذکر شده و آنها بسیار است.
-8 آیات و اخباري که دلالت دارد بر اینکه جهنم و آتش را خداوند براي کفار آماده نموده و تخوف اهل ایمان قرار داده است
و صریح آیه شریفه لا «6» و آیه ذلِکَ یُخَ وِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ «5» مانند فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ
-1 سوره زمر آیه 54 «7» یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَی
-2 سوره یوسف آیه 87
-3 کافی از حضرت صادق (ع)
-4 سوره انعام آیه 161
-5 سوره بقره آیه 24
-6 سوره زمر آیه 18
-7 سوره و اللیل آیه 15
ص: 425
-9 اخبار داله بر اینکه ابتلائات مؤمن کفاره گناهان اوست.
-10 اخبار داله بر اینکه آتش جهنم بر مؤمن حرام شده و سکرات مرگ و عقوبات برزخ کفاره گناهان اوست.
-11 اخبار فدیۀ که ناصبین و معاندین را بجاي شیعه فدیه داد، و اینان را نجات میدهند.
-12 آیات و اخبار داله بر سعه رحمت و وفور مغفرت و زیادتی لطف و کرم حقتعالی.
-13 آیات و اخبار داله بر قبولی توبه و تبدیل سیئه بحسنه 14 - شفاعت خاصّه و عامّه از شفعاء مانند انبیاء و ملائکه و اولیاء و قرآن و
علماء و طبقات مؤمنین بالاخص شفاعت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و صدیقه کبري سلام اللَّه علیها مبحث چهارم- در
اسباب خوف و آن سه چیز است:
-1 معرفت بعظمت خداوند و بزرگواري او که هر چه این معرفت زیادتر شود خوف انسان شدیدتر میگردد و مانع از ارتکاب
صفحه 218 از 266
معصیت میگردد و عصمت عبارت از همین شدّت مرتبه خوف است.
-2 ترس از اینکه مبادا معصیت موجب زوال ایمان و سیاهی قلب و سایر مضارّ آن گردد.
-3 خوف از خطر خاتمه که انسان بدون ایمان از دنیا برود و تمام اعمالش نابود گردد.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ این قسمت اخیر آیه بمنزله علّت براي امیدواري افراد مذکور است یعنی چون خداوند آمرزنده و رحمت او شامل
حال مؤمنین در دنیا و آخرت است البته باید برحمت او امیدوار باشند.
ص: 426
[سوره البقرة ( 2): آیه 219 ] .... ص : 426
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَ ذلِکَ
( یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ( 219
(از تو از شراب و قمار میپرسند بگو در آن دو گناه بزرگ و سودهایی براي مردم هست و گناه آن دو بزرگتر از نفع آنهاست و از
تو میپرسند که چه چیز انفاق کنند بگو عفو، این چنین خداوند براي شما آیات را بیان میکند باشد که فکر کنید) یَسْئَلُونَکَ عَنِ
الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ سؤال از حکم خمر و میسر است نه از حقیقت آن زیرا وظیفه نبی بیان احکام است، و اصل خمر بمعنی چیزي است
است که چیز دیگري را بپوشاند و از همین معنی است خمار بمعنی مقنعه که سر و صورت را میپوشاند و چون خمر مسکر است و
عقل انسان را میپوشاند آن را خمر نامیدند و این منحصر بشراب انگور نیست بلکه هر مسکري را شامل است و اقسام آن بسیار است
مخصوصا در این زمان که از هر چیزي میگیرند و در بعض اخبار که به پنج یا شش قسم تعبیر شده از باب بیان مصداق است و آنچه
معمول آن زمان بوده است.
و حرمت خمر از ضروریات دین اسلام است بلکه چنانچه از اخبار استفاده میشود در تمام شرایع الهی حرام بوده است و این مطلب
از تورات رایج فعلی نیز معلوم میگردد.
و قرآن شریف به بیانات مختلف حرمت آن را بیان فرموده مانند همین آیه و آیه شریفه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ
-1 سوره مائده آیه 93 «1» رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ص: 427
و آیه بعد از آن إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ
و آیات دیگر و اخبار در حرمت و مذمت آن بطور متظافر بلکه متواتر بتواتر اجمالی وارد شده حتی در خبر از حضرت «1» مُنْتَهُونَ
باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود
«2» ان اللَّه جعل للشر اقفالا و جعل مفاتیح الاقفال الشراب
و اجماع علماء اسلام و حکم عقل نیز بر حرمت آن قائم است زیرا مضرات خمر بالحس و الوجدان آشکارا و عیان است چه از
ضررهاي که ببدن و اعضاء و جوارح میرساند مانند تأثیراتی که در معده و امعاء و کبد و ریه و اعصاب و شرائین و قلب و قوه باصره
و ذائقه و غیره دارد که اطباء در قدیم و جدید از خارج و داخل در این موضوع کتابها نوشتهاند و چه از ضررهاي روحی و اخلاقی
که بر آن مترتب میشود مانند فحش و اذیت و قتل و جنایت و اعمال منافی عفت و اتلاف مال و هتک عرض و نحو اینها که در اثر
ذهاب عقل و عروض مستی از انسان صادر میشود.
و میسر بمعنی قمار و برد و باخت بجمیع اقسام آنست چه با آلات و اسباب معده براي آن باشد مانند: نرد و شطرنج و آس و گنجفه
و امثال آن و یا باغیر اسباب مانند مسابقات معموله باستثناء آنچه در فقه معین شده و چه بوسیله بخت آزمایی و قرعههاي غیر مشروع
صفحه 219 از 266
و جناق و امثال اینها، بلکه بازي کردن با آلات قمار اگر داد و ستد و برد و باخت هم در آن نباشد و همچنین تعلیم آن اگر چه
غرض مقامرة نباشد حرام است حتی حستو و گردو بازي اطفال را نیز شامل است طبق خبري که از حضرت باقر روایت شده که
فرمود از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از میسر سؤال شد فرمود
[.....] -1 سوره مائده آیه 94 «3» کلما تقومر به حتی الکعاب و الجوز
-2 جامع السعادات ص 364
-3 مجمع البحرین
ص: 428
و اطلاق میسر بر قمار از آن جهت که بدون زحمت و مشقت کسب و بسهولت مال بدست میآید، و همه ادله که بر حرمت خمر بود
از ضرورت و اجماع و نصوص آیات و اخبار و دلیل عقل بر حرمت قمار نیز قائم است و مضرات و مفاسد آن از ایجاد عداوت و
اتلاف مال و ذهاب عرض و تضییع وقت و غیره واضح و هویداست قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ اثم بمعنی معصیت و گناه است چنانچه در
و لِکُلِّ «2» وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ «1» بسیاري آیات باین معنی اطلاق شده است مانند وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِیماً
وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ «3» امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ
و غیر اینها از آیات دیگر و کبیر بمعنی بزرگ است و ذکر این صفت براي اثم صریح در کبیره بودن این دو گناه یعنی «4»
شرابخواري و قمار است و از اینجهت در نص اخبار و فتاواي اصحاب از گناهان کبیره شمره شده و حتی بر شرابخوار حدّ شرعی
مقرر گردیده و بر مرتکب قمار تعزیر معین شده و اگر منتهی نشوند در مرتبه سیم و یا چهارم حکم آنها قتل است و عقوبت اخروي
این دو معصیت نیز بسیار شدید است و چه بسا در اثر این دو معصیت معاصی بسیار دیگري مرتکب میشوند که هر یک در حد خود
معصیت کبیره و داراي عذاب سخت است و چه بسا از اتیان بواجبات محروم میگردند که ترك آنها خود نیز از گناهان کبیره است.
وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ مقصود از منافع استفادات مالی است که در خمر و قمار است و همچنین سرگرمی و بیرون رفتن از افکار مشتته و
اضطرابات مدهشه و امثال اینها که این منافع در جنب مضرات آنها بسیار ناچیز و بی ارزش است و از 1- سوره نساء آیه 47
-2 سورة البقره آیه 283
-3 سوره نور آیه 3
-4 سورة النساء آیه 10
ص: 429
اینجهت میفرماید وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما یعنی گناه این دو امر بزرگتر از فایده آنهاست، و اکبریت در مقابل اصغریت امر اضافی و
وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ سؤال ظاهرا از « اللَّه اکبر » داراي درجات بسیار است و بسا در مقام مقایسه با طرف نیست مانند
مقدار انفاق بوده که چه اندازه انفاق کنند و البته سؤال از خصوص انفاق واجب نبوده بلکه از مطلق انفاق اعم از واجب و مستحبّ
سؤال شده و بعضی از مفسرین گفتند سؤال از مقدار واجب انفاق بوده و عفو که در جواب گفته شده بمعنی ما زاد از قوت شخص
و عیال اوست که طبق این آیه واجب شده صدقه دهند و این آیه بعدا بآیه زکاة منسوخ شده ولی این سخن تمام نیست براي اینکه
اولا زکاة از اول اسلام مقرون با صلوة بود چنانچه مفاد بسیاري از آیات قرآن است بلکه زکاة در شرایع سابقه هم بوده چنانچه در
قرآن از قول حضرت عیسی نقل میفرماید:
و ثانیا چنانچه گذشت مستفاد از آیه مطلق مقدار انفاق است و متعرض مقدار واجب یا «1» وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیا
مستحبّ آن نیست و مراد از عفو چنانچه از اخبار استفاده میشود حدّ وسط است و این معنی منافات با آیه زکاة ندارد که نسخ آن
و گذشت از «2» لازم آید و عفو در لغت و آیات و اخبار در معانی بسیار وارد شده مانند مغفرة و تجاوز از گناه مثل ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ
صفحه 220 از 266
یعنی نموا و کثروا، «4» و بمعنی کثرت و وفور است مانند ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَۀِ الْحَسَنَۀَ حَتَّی عَفَوْا «3» مثل فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ
» و در حدیث است که
خذ الشارب و اعفو اللحی
» و بمعنی محو آثار است چنانچه در حدیث است «
عفی قبر فاطمۀ
یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام آثار قبر فاطمه (ع) را محو نمود 1- سوره مریم آیه 30 «
-2 سوره بقره آیه 49
-3 سوره بقره آیه 173
-4 سوره اعراف آیه 93
ص: 430
یعنی خانه مندرس و کهنه و آثار آن محو شد و عافیۀ بمعنی رفع مرض و محو شدن آثار آن نیز « عفت الدار » و از همین معنی است
از همین معنی است.
» ( و عفاء بمعنی تراب است در گفتار حضرت ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام در مصیبت فرزندش علی اکبر (ع
علی الدنیا بعدك العفا
و اما عفو در این آیه در بعض اخبار بحدّ وسط بین اسراف و تقتیر تفسیر شده چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام «
» روایت شده که فرمود
العفو الوسط
و از عیاشی از حضرت صادق در تفسیر آیه فرمود «
الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً قال هذه بعد هذه هی الوسط
» و در بعض اخبار بمازاد از قوت سال تفسیر شده چنانچه در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده
ما فضل عن قوت السنۀ
و بعضی از مفسرین گفتند عفو بمعنی طیب و پاکیزه از مال است از عفوة بمعنی صفوة و خیار از هر چیزي. «
کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ این چنین خداوند آیات خود را بیان میفرماید یعنی احکام خمر و میسر و انفاق را در
این آیه و سایر احکام مستفاده از قرآن را در آیات دیگر، تا باشد که شما تفکر نمائید، و فکر عبارت از ترتیب مقدمات براي اخذ
نتیجه است چنانچه حکیم سبزواري گوید
« الفکر حرکۀ الی المبادي و من مبادي الی المرادي »
و در لسان اخبار فکر از عبادات بسیار بزرگ شمرده شده و در آیات قرآنی نسبت بآن ترغیب زیاد شده است مانند همین آیه و آیه
شریفه:
-1 سوره اعراف آیه 183 «2» و آیه أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «1» أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّۀٍ
-2 سوره اعراف آیه 184
ص: 431
و غیر اینها از «3» و آیه فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ «2» و آیه فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ «1» و آیه وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
آیات دیگر.
صفحه 221 از 266
» و در جامع السعادات از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود
التفکر حیات قلب البصیر
» و نیز فرمود «
فکرة ساعۀ خیر من عبادة سنۀ
» و نیز فرمود «
افضل العبادة ادمان التفکر
و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود: «
(التفکر یدعوا الی البر و العمل به)
و نیز فرمود
(تنبّه بالتفکر قلبک)
و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرموده
(الفکر مرآت الحسنات و کفارة السیئات و ضیاء للقلوب) الی ان قال (و هی خصلۀ لا یعبد اللَّه بمثلها)
و از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود
(لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فی امر اللَّه)
و افکار ممدوحه بسیار است از آن جمله: «4» و غیر اینها از اخبار دیگر
-1 در عجایب صنایع الهی از آفاقیه و انفسیّه و علم و قدرت و حکمتی که در هر یک بکار رفته است.
-2 در فوائد و ثمرات اخلاق حمیده و ملکات پسندیده و مضار و نکبتهاي اخلاق رذیله و صفات خبیثه و طریق تحصیل آنها و
اجتناب از اینها تا اینکه آنها را بدست آورده و از اینها پرهیز کند.
-3 در اعمال صالحه و عبادات شرعیه و فوائد و مثوبات مترتبه بر آنها تا در اتیان آنها رغبت نماید و در عقوبات معاصی و نکبتهاي
دنیوي و اخروي آنها تا از آنها دوري جوید.
-4 در بی اعتباري دنیا و زوال آن تا دلبستگی بآن پیدا نکنند. 1- سوره آل عمران آیه 188
[.....] -2 سوره عنکبوت آیه 19
-3 سوره حشر آیه 2
-4 جامع السعادات ص 93
ص: 432
-5 در تحصیل علوم دینیه و کمالات علمیّه زیرا همه علم بکثرت درس و بحث نیست بلکه تدبّر و تفکر و اجتهاد و استنباط لازم
دارد
[سوره البقرة ( 2): آیه 220 ] .... ص : 432
فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ
( لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 220
در امور دنیا و آخرت، و از تو درباره یتیمان میپرسند بگو اصلاح کار ایشان بهتر است و اگر با آنان آمیزش « باشد که فکر کنید » )
کنید پس آنان برادران شما هستند و خدا شخص مفسد را از مصلح میشناسد، و اگر خدا بخواهد کار را بر شما سخت میکند
صفحه 222 از 266
بدرستی که خداوند عزیز و حکیم است) (فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ) این قسمت متعلق بجمله (تتفکرون) در آیه قبل است و از اینجهت
محتمل است که این آیه دنباله همان آیه قبل و مجموعا یک آیه باشد چنانچه بعضی گفتهاند گرچه در بعضی مصاحف سه آیه
گرفتهاند.
و ظاهرا مراد از تفکر در دنیا و آخرت فکر نمودن در اسرار و حکم امور دنیوي و اخروي است در امر دنیا فکر کند که غرض الهی
از خلقت دنیا و آوردن بشر را در آن چه بوده؟ آیا براي این آمده که چند روزي بخورد و بیاشامد و بخوابد و با این و آن زد و
خورد کند و سپس نیست و نابود شود! یا براي تحصیل کمالات نفسانی و اخلاق انسانی و تأمین سعادت دنیوي و اخروي و رسیدن
بفیوضات دائمه الهی و حیات جاودانی باین دنیا آمده.
و در این بیندیشد که دنیا دار بقاء نیست بلکه دار زوال و ممرّ سراي دیگر است و انسان باید در این حیات چند روزه دنیا سعادت و
حیات ابدي آخرت را بدست آورد و در ناگواریهاي دنیا صبور و بردبار باشد و سختیهاي این زندگی أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 433
ولی وي را از تحصیل زندگی سعادتمندي که در پیش دارد باز ندارد چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام درباره صفات متقین
میفرماید صبروا ایاما قلیلۀ اعقبتهم راحۀ طویله و در امر آخرت فکر کند که دار جزاء و ثواب و عقاب است و از کوچک و بزرگ
و حیات جاودانی و فوز عظیم براي پاکان «1» اعمال بازخواست میشود فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ
و نیکان و عذاب ابدي و شقاوت همیشگی براي بدکاران و بی ایمانان قرار داده شده وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی یتیم طفل نابالغی است
که پدر او از دنیا رفته و مادر نیز در حکم پدر است.
و سؤال از کیفیت معاشرت با ایتام و تصرف در اموال آنها و سایر ضروریات آنهاست، و احکام راجعه بایتام بسیار است:
-1 راجع بعیلولۀ آنها که یکی از عبادات بسیار بزرگ است مخصوصا ایتام فقراء که در عسرتند و کفیل ندارند.
-2 راجع بقیمومیت آنها که از طرف پدر یا جد پدري و یا از طرف حاکم شرع باید قیم تعیین شود، و تصرف در اموال یتیم جز
باذن قیم جایز نیست و قیم نیز تصرف او یا اذن او در تصرف باید بصرفه صغیر و یتیم باشد و گرنه مشمول آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ
خواهد شد. «2» یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً
-3 راجع بمخارج یتیم که وظیفه قیم است از مال او صرف خوراك و پوشاك و سایر ضروریات یتیم نماید مطابق شئونات او و نه
اسراف و تبذیر نماید و نه سخت گیري و تقتیر بلکه بمقدار کفاف و حفظ عفاف او، و اگر یتیم مالی ندارد هر گاه مسلمان نیکو
8 - کاري مخارج او را متکفل شود زهی بسعادت او و الّا باید 1- سوره زلزال آیه 7
-2 سوره نساء آیه 11
ص: 434
از بیت المال مسلمین و از مصارف زکاة و سایر وجوه بریّه مخارج او را تأمین نمود و اگر از این راه هم تأمین نشود بر هر مسلمانی
که از حال یتیم مطلع باشد براي حفظ نفس محترمه واجب است از مال خود براي مخارج او بذل کند یا بعنوان قرض صرف او نماید
و پس از بلوغ و توانایی او از وي مطالبه نماید 4- راجع بمخالطه با ایتام که جایز است قیم مال یتیم را بمال خود و یا دیگران مخلوط
نماید و با هم مصرف کنند و در موضوع خوراك لازم نیست دقت زیاد شود که دیگران مبادا از یتیم بیشتر بخورند ولی درباره
لباس هر کدام از مال خود باید تهیه کنند و بر طبق این مطلب اخبار در برهان نقل شده است.
-5 راجع بمتکفل ایتام یعنی کسی که متکفل کارهاي یتیم میشود براي زحماتی که در کارهاي او متحمل میشود میتواند حق العمل
خود را بمقدار عرف از مال یتیم بردارد و اگر احتیاج ندارد صرف نظر کند و تعفف ورزد و اجر عمل خود را از خدا بگیرد.
-6 راجع ببلوغ و رشد یتیم که اگر بحد بلوغ برسد از عنوان یتیمی خارج میشود و اگر رشد هم داشته باشد باید اموال او را بوي ردّ
صفحه 223 از 266
نمود و معنی رشد اینست که صلاح و فساد مصارف مالی را بداند و اگر بحد رشد نرسیده باشد باید مانند زمان قبل از بلوغ با وي
عمل شود تا رشید گردد و بر طبق این آیات و اخبار وارده در تفسیر آنها قائم است.
قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ مراد از اصلاح حفظ مال یتیم و صرف آن مطابق صرفه و صلاح یتیم است.
وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ مراد آمیزش در اموال است که مال خود را با مال یتیم مخلوط نمود، و مصرف نمایند چنانچه در امر
چهارم بیان شد و البته باید رعایت برادري و برابري نسبت بآنها بشود و تعدي و تجاوزي بآنها نگردد أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 2، ص: 435
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْ لِحِ چون در جمله قبل دستور اصلاح داد و مخالطت با آنها را تجویز نمود و ممکن است بعضی ببهانه
اصلاح اموال ایتام را تباه و اتلاف کنند، باین جمله تهدید مینماید که خداوند آن کسی که غرض او افساد و تباه نمودن مال یتیم
است از مصلح میشناسد و او را بجزاي عملش میرساند وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ عنت بمعنی زحمت و مشقت است که بسا موجب
هلاکت و وقوع در معصیت و خسران و عذاب میگردد و این دو جمله در مقام تفضل نسبت بمؤمنین است که درباره یتامی تکلیف
شاق که باعث عذاب و خسران شما باشد قرار ندادیم.
و ممکن است اشاره بجمیع جمل مذکوره در این دو آیه باشد از احکام خمر و میسر و انفاق و یتامی که اینها احکام شاق و پر
زحمتی نیست که تحمل آنها بر شما مشکل باشد.
و ممکن است اشاره بجمیع احکام اسلامیه باشد که آن دین سهله سمحه است و تکلیف شاقی در آن نیست.
إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ اشاره به اینکه خداوند در عین غلبه و قدرت و بزرگی و عظمت احکام او مطابق حکمت و مصلحت است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 221 ] .... ص : 435
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَۀٌ مُؤْمِنَۀٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَۀٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ
( مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّۀِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ( 221
(و زنان مشرکه را نکاح نکنید تا اینکه ایمان بیاورند و هر آینه کنیزك مؤمن ص: 436
بهتر است از زن مشرك اگر چه محسنات ظاهري آن زن مشرك در نظر شما نیکو جلوه کند، و نکاح نکنید مردان مشرك را تا
اینکه ایمان بیاورند و هر آینه بنده مؤمن بهتر است از مرد مشرك اگر چه جمال و مال آن مرد مشرك در نظر شما نیکو جلوه کند،
اینان یعنی مشرکان بآتش دعوت میکنند و خداوند باذن خود ببهشت و آمرزش دعوت مینماید، و آیات خود را براي مردم بیان
میکند باشد که متذکر شوند) وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ اجماع جمیع مسلمین از عامّه و خاصه بر اینست که تزویج زن مشرکه بر مرد
مسلمان و تزویج زن مسلمان بر مرد مشرك جایز نیست بدلیل نصّ این آیه شریفه و آیات دیگر و اخبار متظافره بین الفریقین، و مراد
از مشرك اعم است از منکر خدا یا کسی که در عبادت خدا شریک قرار دهد، مانند بت پرستان، و اما اهل کتاب از یهود و نصاري
و مجوس در تزویج آنها بین مسلمین و مخصوصا علماء ما اختلاف است و اخبار نیز در این باره مختلف است و منشأ اختلاف در
استفاده از آیات شریفه قرآن است:
قائلین بجواز نکاح کتابیه تمسک جستند باین آیه از سوره مائده الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ
طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْ َ ص ناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْ َ ص ناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِ نِینَ غَیْرَ
که این آیه دلالت دارد بر اینکه زنهاي محصنه از اهل کتاب براي شما حلال هستند بسه «1» مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِ ذِي أَخْدانٍ الایۀ
شرط: 1- اجر و مزد آنها یعنی حق نکاح آنها را بدهید.
-2 از روي زنا و سفاح نباشد 3- رفیق و دوستی براي زنا نگرفته باشد.
صفحه 224 از 266
و گفتند آیه سوره بقره بر فرض شمول مشرك بر اهل کتاب و همچنین آیه 1- سوره مائده آیه 7
ص: 437
باین آیه منسوخ شده زیرا سوره مائده در اواخر بعثت دو ماه یا سه ماه قبل از «1» سوره ممتحنه یعنی وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ
رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد.
و قائلین بمنع تزویج کتابیه تمسک جستند باین آیه از سوره بقره بدعوي اینکه مشرك شامل اهل کتاب هم میشود زیرا نصاري قائل
و مجوس نیز آتش پرست هستند و همچنین باین آیه از سوره « عزیر ابن اللَّه » بتثلیث و ابن اللَّه بودن حضرت مسیح و یهود قائل به
ممتحنه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی
الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا
و گفتند کلمه کوافر جمع کافرة است و مسلما اهل کتاب را شامل میشود و این دو آیه را ناسخ آیه مائده «2» بِعِصَمِ الْکَوافِرِ الایۀ
دانستند و بودن نزول سوره مائده در اواخر بعثت دلیل نیست که تمام آیاتش در اواخر بعثت نازل شده باشد و تحقیق در مقام اینست
که بین آیات شریفه تنافی و تباینی نیست تا محتاج بالتزام بنسخ شویم بلکه جمع بین آنها ممکن است زیرا لفظ مشرکات اولا اگر
و آیه وَ لا تَقُولُوا «3» چه از لحاظی شامل اهل کتاب میشود بدلیل آیه وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاري الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ
و آیات دیگر، ولی تسمیه اهل کتاب بمشرکین در قرآن ظاهر نیست، بنا بر این آیه بقره «4» ثَلاثَۀٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ
- در بیان تحریم ازدواج مشرکات غیر اهل کتاب است و آیه مائده حلّیت زنان محصنه اهل کتاب را ذکر میکند بشرایط مذکوره. 1
سوره ممتحنه آیه 10
-2 سوره ممتحنه آیه 10
-3 سوره توبه آیه 30
-4 سوره نساء آیه 169
ص: 438
و ثانیا بر فرض که مشرکات شامل اهل کتاب هم بشود لفظ نکاح در آیه بقره ظهور بدوام دارد و در آیه مائده لفظ نکاح نیست و
مجرد حلّیت ذکر شده و در مقام بیان حلّیت هم نیست که اطلاق داشته باشد بلکه فی الجمله اثبات حلّیت میکند و قدر متیقن آن
عقد انقطاعی است مخصوصا بقرینه إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ که باجر و مزد تعبیر نموده و اگر گفتیم آیه بقره مطلق است و انقطاع را
هم شامل میشود آیه مائده مقید آن اطلاق خواهد شد و امّا راجع بقسمت دوم آیه که تحریم ازدواج زن مسلمان بمرد مشرك باشد
آیه مائده هم دلالتی بر خلاف آن ندارد.
و امّا آیه ممتحنه قسمت اول آن کمال صراحت دارد بر اینکه زن مؤمنه را بمرد کافر نمیتوان داد و زنان کفار اگر مسلمان شدند
نباید بطرف شوهران کافرشان برگردند و این قسمت با آیه بقره کمال موافقت دارد و با آیه مائده نیز منافاتی ندارد.
و امّا جمله وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ ممکن است نهی از بقاء بر ازدواج سابق زنان کافره اعم از مشرکه یا کتابیه باشد چنانچه از
» تفسیر قمی ره از حضرت باقر علیه السّلام در ذیل این آیه روایت شده
من کانت عنده امرأة کافرة یعنی علی غیر ملۀ الاسلام فلیعرض علیها الاسلام فان قبلت فهی امرأته و الّا فهی بریئۀ منه فنهی اللَّه ان
یمسک بعصمتها
و بنا بر این ظهوري در منع ازدواج ابتدایی کتابیه ندارد. «
و بالجمله آنچه مستفاد از مجموع آیات میشود اینست که زن مؤمنه را نمیتوان بمرد کافر تزویج نمود خواه مشرك باشد یا اهل
کتاب، و همچنین زن کافره بعقد دائم نمیتواند مسلمان تزویج کند چه مشرکه باشد و چه کتابیه، و زن مشرکه را بعقد انقطاعی هم
صفحه 225 از 266
نمیتوان گرفت ولی تنها زن کتابیه را مرد مسلمان ص: 439
« لان الاسلام یعلو و لا یعلی علیه » بعقد انقطاعی میتواند بگیرد. و راجع بملک یمین کافر نمیتواند مالک عبد مسلم یا امه مسلمۀ باشد
و وظیفه مسلمین است که از آنها بگیرند ولی مرد مسلمان میتواند مالک عبد کافر و یا امۀ کافرة باشد و تصرف در ملک یمین
ضرري ندارد و آیات شریفه متعرض این جهت نیست زیرا صدق نکاح از آن منصرف است.
حَتَّی یُؤْمِنَّ بنکاح در نیاورید زنان مشرکه را تا وقتی که ایمان بیاورند که پس از ایمان تزویج آنها جایز است اگر چه در زمان
بنص آیه شریفه ممتحنه » شرك زوجه مشرك بوده باشد، همین که ایمان آورد آن تزویج منقطع میشود و احتیاج به طلاق هم ندارد
که قبلا ذکر شد.
وَ لَأَمَۀٌ مُؤْمِنَۀٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَۀٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ امۀ کنیز را گویند و مراد از کنیز مؤمنه زنی است که قبل از اسلام آوردن عنوان کنیزي
داشته باشد و یا پدر و مادرش هر دو رقّ بودهاند تا بتوان او را استرقاق نمود و گرنه هر گاه یکی از پدر و مادرش آزاد باشند او نیز
تابع اشرف ابوین و آزاد خواهد بود.
و این جمله بمفهوم موافق دلالت دارد بر اینکه حرة مؤمنه بطریق اولی بهتر از مشرکه است اگر چه مشرکه آزاد و ثروتمند و صاحب
جمال و حسب و نسب باشد و مفاد جمله وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ همین است یعنی اگر چه حسن ظاهري و سایر خصوصیات دنیوي آن زن
مشرکه در نظر شما نیکو جلوه کند و شما را بشگفت آورد ولی شرك که اعظم خبائث باطنی است و روح او را پلید نموده، این
جلوات و محسنات ظاهري را ناچیز و بی ارزش نموده است و مثل اینان مانند عذره است که در ظرف بلورین بگذارند و اطراف آن
گل بچینند و نزد کسی بیاورند آیا این تجملات ظاهري پلیدي آن را برطرف میکند، ولی مثل امه مؤمنۀ مثل گوهري است که در
کنار جاده افتاده باشد و بخاك و غبار آلوده شده باشد شخص گوهر شناس آن را برداشته و در صندوق جواهرات ضبط میکند.
ص: 440
وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ کانّه خطاب بزنان مؤمنه است که ازدواج با یک بنده
و برده مؤمن بهتر است از اینکه با مرد مشرك همسر گردید اگر چه آن مرد مشرك صاحب ثروت و جمال و اسم و عنوان باشد و
این امتیازات ظاهري او شما را بشگفت آورد و در نظر شما جلوه کند، سپس حکمت این حکم را بیان میفرماید به اینکه أُولئِکَ
یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ زیرا مشرکین و مشرکات طرف خود را بجانب آتش و عذاب الهی یعنی شرك و بت پرستی که نتیجه آن عذاب
دوزخ است دعوت میکنند و پیداست که اگر این دعوت را اجابت نمودید عذاب ابدي و همیشگی براي خود فراهم کردهاید و اگر
هم اجابت نکنید بین شما نقار و کدورت برقرار شده و کانون خانواده که باید کانون مهر و محبت باشد بدوزخ قهر و عداوت مبدل
میگردد و بالاخره چه بسا مستلزم معاصی میشود که باعث عذاب و دخول در آتش خواهد بود.
وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّۀِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ و خداوند به بهشت و آمرزش دعوت میکند یعنی ازدواج مؤمن با مؤمنه که خدا بآن دستور
میفرماید در حقیقت دعوت ببهشت و مغفرت و رحمت اوست زیرا علاوه بر فضائل مثوباتی که بر چنین ازدواجی مترتب است و در
» اخبار مأثوره از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین وارد شده مانند
من تزوّج احرز نصف دینه
» و «
النکاح سنّتی و من رغب عن سنتی فلیس منی
» و حدیث «
تناکحوا تناسلوا تکثروا فانی اباهی بکم الامم یوم القیمۀ و لو بالسقط
موجب این میشود که اولاد مؤمن نسلا بعد نسل براي شما پیدا شده و اسباب مغفرت و آمرزش شما میگردند و بطور کلی اوامر و «
صفحه 226 از 266
نواهی که از جانب حق تبارك و تعالی صادر میشود عمل کردن بهر امري و ترك نمودن هر نهیی موجب دخول در بهشت و شمول
رحمت و مغفرت اوست. ص: 441
و ازدواج بر طبق موازین شرع و رعایت حقوق زناشویی یکی از مصادیق مهمّ آنهاست.
وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ و خداوند آیات خود را براي مردم بیان مینماید، چه از احکام شرعیه و وظائف عملیّه و دستورات
اخلاقیه و چه آیات آفاقیه و انفسیّه که موجب هدایت و ارشاد بندگان بطریق سعادت و راه نجات از مهالک دنیا و آخرت است،
براي اینکه متذکر و مهتدي شوند و طاعت و معصیت را بشناسند و از معصیت دوري نموده و دنبال طاعت بروند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 222 ] .... ص : 441
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ
( إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ( 222
(از تو از حیض میپرسند بگو آن حالت نفرت آور است پس از زنان در حالت حیض کنارهگیري کنید و با آنها نزدیکی نکنید تا
پاك شوند، پس زمانی که پاك شدند نزد آنها بیائید چنانچه خدا شما را امر نموده است، محققا خدا توبه کنندگان و پاکیزگان را
دوست دارد) وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ محیض مصدر میمی بمعنی حیض و قاعدگی است و محیض اسم مکان بمعنی محل حیض و
اسم زمان بمعنی ایّام حیض هم استعمال میشود و محیض اول در آیه همان معنی مصدري است و محیض دوم را ممکن است حمل
بر معنی مصدري یعنی حالت حیض و یا حمل بر معنی اسم زمانی یعنی ایام حیض نمود و سؤال از احکام حیض در شریعت مطهره
بوده است نه از حقیقت حیض چنانچه در موارد مشابه آن تذکر داده شد.
و احکام حیض در شریعت اسلام بسیار است: ص: 442
یکی آنکه حیض حدث اکبر و محتاج بغسل است و بنا بر مشهور و تحقیق براي نماز و نحو آن وضوء هم لازم دارد و دیگر سقوط
نماز در حال حیض و حرمت آن است و همچنین است روزه لکن روزه را باید بعد از ماه رمضان قضا کند ولی نماز قضاء ندارد.
و اما اموري که بر حایض حرام است:
-1 خواندن سور عزائم یعنی سورههایی که داراي سجده واجب است که عبارت از سوره حم سجده و الم سجده و النجم و علق
باشد و قرائت سایر سور قرآن تا هفت آیه کراهتی ندارد ولی زیادتر از آن کراهت دارد و تا هفتاد آیه کراهت آن شدید است.
-2 مسّ کتابت قرآن و اسامی مقدسه الهیه و اسماء انبیاء و ائمه هدي و صدیقه طاهره و ملائکه بنا بر احوط، 3- دخول در مسجد
الحرام و مسجد نبی و مکث در سایر مساجد و حرمهاي ائمه هدي (ع) و گذاردن چیزي در آنها.
-4 جماع در حال حیض بلکه بنا بر مشهور کفاره هم دارد و کفاره آن در ثلث اول یک دینار و در ثلث دوم نصف دینار و در ثلث
آخر ربع دینار است.
و مدّت حیض بنا بر مذهب شیعه اقلّ آن سه روز و اکثر آن ده روز است و صفات آن حرقت و رنگ قرمز نزدیک بسیاهی و خروج
از رحم است بحرقت و اقسام حیض مبتدئه و ذات العادة وقتیه یا عددیّه یا وقتیه عددیّه یا ناسیۀ الوقت و العدد و مضطربۀ و مسترابۀ
است.
و علامات حیض و تمیز آن از خون بکارت و استحاضه و سایر احکام و متفرعات آن در کتب فقهیه مشروحا بیان شده و در اینجا
مقصود تذکر و اشاره بآنها بود. ص: 443
قُلْ هُوَ أَذيً اذي عبارت از چیزي است که موجب تنفر طبع و کراهت آن یا مذموم نزد عقل باشد از اینجهت شامل اهانت و تحقیر و
افتراء و نسبتهاي ناروا و نحو اینها میشود، و نسبت اذي با ضرر عموم من وجه است بسا اموري که موجب تنفر و کراهت است و
صفحه 227 از 266
اطلاق ضرر بر آنها نمیشود مانند نسبتهاي ناروایی که مشرکین یا یهود و نصاري بخدا میدادند که از آنها باذیت تعبیر شده ولی
تعبیر بضرر غلط است بلکه میتوان گفت مطلق نافرمانی خدا اهانت بمقام مولویت اوست و داخل در مفهوم اذي است.
و بسا اموري که اطلاق ضرر بر آنها میشود ولی مکروه طبع نیست مانند بسیاري از مشتهیات نفسانی که شامل معصیت خداست از
قبیل قمار و شرب و اشتغال بملاهی و نحو اینها.
و بعضی از امور اطلاق ضرر و اذي هر دو بر آنها صادق است مانند آزار نمودن بمؤمنین و نحو آن.
و حیض چون موجب تنفر طباع است و حتی خود حائض از آن نفرت و کراهت دارد کلمه اذي بر آن اطلاق شده با اینکه ضرري
ندارد بلکه داراي فوائد و ثمرات بسیار است مانند تغذیه ولد و تبدیل بلبن و دفع بسیاري از امراض و از اینجهت زنی که حائض
نشود داراي عیب و نقص بزرگی است.
فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ اعتزال بمعنی کنارهگیري و دوري است و محیض چنانچه گذشت محتمل است بمعنی اسم زمان باشد
یعنی در ایّام حیض از زنان کنارهگیري کنید، و در روش مردان نسبت بزنان در ایّام حیض سه نظر است:
-1 روش یهود که بطور کلی از زنها در ایام حیض کناره گیري نموده و حتی از خوردن و آشامیدن با آنها و دست زدن ببدن آنها و
حجره آنها اجتناب میکنند ص: 444
-2 روش نصاري است که از آنها هیچ کنارهگیري نمیکنند و بین ایام حیض و غیر آن هیچ تفاوتی نمیگذارند.
-3 روش اسلام است که حدّ وسط بین این دو روش است که تنها از جماع با زنان در ایام حیض منع نموده ولی معاشرت و خوردن
و آشامیدن با آنها و حتی سایر تمتعات را تجویز نموده است، زیرا تنها جماع در ایام حیض است که مورث بعض مفاسد و مضارّ و
فساد نطفه میگردد و در غیر اینجهت حیض با سایر احداث مانند بول و غایت و جنابت و استحاضه و نحو اینها فرقی ندارد، بنا بر این
مراد از اعتزال در آیه شریفه کنارهگیري از جماع است و چون دأب قرآن اینست که در اینگونه موارد تصریح بمجامعت نمیکند
از آن بتغشی تعبیر نموده و در آیه شریفه «1» بلکه از آن بکنایات تعبیر مینماید چنانچه در آیه شریفه فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً
بمسّ و لمس تعبیر فرموده است و در حدّ حرمت بین مسلمین خلاف «3» و در آیه شریفه أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ «2» مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ
است و قدر مسلم حرمت وطی در قبل است و بعضی و طی در دبر را نیز حرام دانسته ولی سایر معاشرات و تمتعات مانعی ندارد جز
اینکه استمتاع از رکبه تا سره مکروه است و سؤر حائض نیز کراهت دارد.
وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ یعنی و لا تجامعوهن، جمله فاعتزلوا النساء فی المحیض بر وجوب کناره گیري از جماع در ایام حیض
دلالت داشت و ذکر جمله و لا تقربوهن براي بیان غایت حرمت جماع است که بکلمه حَتَّی یَطْهُرْنَ آن را تعیین میفرماید، یعنی این
کناره گیري و خودداري از مجامعت باید ادامه داشته باشد تا وقتی که از حیض پاك شوند و چنانچه مستفاد از قرائت سیاهی است
-1 سوره اعراف آیه 189
-2 سوره بقره آیه 238
-3 سوره نساء آیه 49 و مائده آیه 9
ص: 445
که تخفیف یطهرن باشد و مطابق اخبار شیعه و فتاوي علماء همان طهر و پاك شدن از حیض شرط جواز وطی و غایت حرمت است
و غسل شرط نیست، ولی مقتضاي بعض اخبار و بعض فتاوي وجوب تطهیر فرج است و بعضی قائل بکراهت جماع قبل از غسل یا
قبل از تطهیر فرج شدهاند.
فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ تطهر از باب تفعل است یعنی هنگامی که تطهیر حاصل شود که عبارت از غسل یا تطهیر
کنایه از جماع است که بعد از تطهیر جایز « فاتوهن » فرج است که رافع کراهت یا حرمت است بنا بر اختلافی که گذشت و کلمه
صفحه 228 از 266
است و امر امر اباهی است چون عقیب حظر و حرمت است نه امر وجوبی و جمله مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ یعنی امر بتجنب و حرمت
قرب که از جمله فاعتزلوا النساء و جمله و لا تقربوهن معلوم میگردد یعنی امر بتجنب بود و بعد از تطهر، حکم بترخیص آمد، و ابتداء
ترخیص بعد از تطهّر است.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ چنانچه تذکر داده شد اطلاق حبّ و بغض و امثال اینها بر خداوند از باب عنایت و مجاز
است نه حقیقت زیرا خداوند محل حوادث و عوارض نیست یعنی خداوند معامله محبّ با حبیب خود مینماید و احسان و تفضل و
رحمت و مغفرت خود را شامل حال او میکند، و نیز چنانچه گذشت تواب هم صفت باري واقع میشود مانند إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
یعنی خداوند بسیار قبول توبه میکند، و هم صفت بنده واقع میشود بمعنی بسیار توبه کننده یعنی همیشه حالت توبه و پشیمانی «1»
دارد از کوتاهی در عبادات یا ارتکاب معصیت نه اینکه کثرت معصیت و کثرت توبه مراد باشد اگر چه لفظ تواب بر چنین کسی نیز
صادق است که عقب هر معصیتی توبه و پشیمانی داشته باشد 1- سوره بقره آیه 35
ص: 446
و متطهرین مطلق است و شامل تطهیر از حدث و تطهیر از خبث، بلکه تطهیر از خباثات باطنی از کفر و شرك و اخلاق رذیله و
همچنین اعمال زشت میگردد و شاید علت ذکر آن بعد از توابین همین جهت باشد که توبه خود نوعی از تطهیر است و از این جمله
استحباب ذاتی تطهیر نیز استفاده میشود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 223 ] .... ص : 446
( نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ( 223
(زنان شما محل کشت شمایند پس بیائید کشتزار خود را هر جا و هر وقت که بخواهید و براي خودتان پیش بفرستید و از معصیت
خدا بپرهیزید و بدانید که شما خدا را ملاقات کنندگانید و مؤمنین را مژده بده) حرث در لغت بمعنی کشت و زرع است و بمعنی
محل زرع یعنی کشتزار نیز استعمال میشود چنانچه در اینجا آمده است و تشبیه نساء بکشتزار بواسطه اینست که زن محل قرار گرفتن
نطفه است و نطفه بمنزله بذر است که در رحم زن کشت میشود و فرزند حاصل این بذر است علاوه بر این محل انتفاعات و تمتعات
و التذاذات دیگر نیز هست بلکه معین و یاور در امور زندگی و انیس و همدم آدمی در هر حالی است.
فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ یعنی از زنان خود بهره برداري کنید و با آنها نزدیکی نمائید بهر نحو که میخواهید، انّی از ادات استفهام و
شرط است و براي آن سه معنی ذکر نمودهاند: این، متی و کیف یعنی براي استفهام و شرط از حیث مکان و زمان و کیفیت استعمال
میشود و بسیاري از مفسرین عامّه در این آیه بمعنی این شرطیه مکانیه گرفتند یعنی هر جا که بخواهید، قبل یا دبر، و بعضی بمعنی
متی گرفتند یعنی هر زمان که بخواهید ولی از حضرت صادق علیه السّلام ص: 447
در روایت کردهاند که مراد تعمیم از جهت کیفیت است یعنی هر طور که بخواهید و بهر کیفیت که مایل باشید، ایستاده نشسته
خوابیده، از طرف جلو از طرف خلف و غیر اینها و استدلال بکلمه حرث نمودند زیرا در غیر قبل جاي حرث نیست و آیه را ردّ بر
یهود دانستند که گفتند دخول در قبل از طرف خلف موجب لوچ شدن اولاد میگردد و همچنین در حال قیام و سر زانو را منع
نمودند.
وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ بمعنی پیش فرستادن است یعنی براي انتفاع خودتان در آخرت از اعمال صالحه و عبادات واجبه و مستحبه پیش
بفرستید و البته هر چه از لحاظ کمیت بیشتر و از لحاظ کیفیت بهتر باشد نفعش زیادتر در آنجا عاید شما خواهد بود و نه تنها اعمال
صالحه نافع است بلکه معارف الهی و کمالات علمی و اخلاقی هر چه بالاتر باشد مقام قرب بحق بالاتر خواهد بود. وَ اتَّقُوا اللَّهَ خدا
را نگاه دارید و از معصیت او بپرهیزید و اوامر او را اطاعت نمائید، این دو جمله مشتمل بر جمیع وظائف دینی و تکالیف اخلاقی و
صفحه 229 از 266
علمی است.
ممکن است اثر و نتیجه عمل باشد یعنی بدانید که به نتیجه اعمال خود میرسید و آن را « ملاقوه » وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ مرجع ضمیر
و ممکن « الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر » ملاقات مینمائید اگر خوب است جزاء خوب و اگر بد است جزاء بد
است مرجع ضمیر (اللَّه). و اشاره بروز قیامت باشد که یوم لقاء اللَّه است بمعناي ملاقات رحمت یا العیاذ باللّه ملاقات غضب الهی
است.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ رجوع از خطاب جمع بمفرد است یعنی التفات از خطاب بمؤمنین بخطاب پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و
مراد بشارت ببهشت و مثوبات اخروي که خاصه مؤمنین میباشد.
ص: 448
[سوره البقرة ( 2): آیه 224 ] .... ص : 448
( وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَۀً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 224
(خدا را در معرض سوگندهاي خود قرار ندهید که نیکی کنید یا پرهیزکاري نمائید یا بین مردم اصلاح نمائید و خدا شنوا و
داناست) اختلافی است بین مفسرین در آیه، هم از جهت محل ان تبرّوا که آیا نصب است یا جرّ، و هم از جهت اینکه لاء نافیه قبل
از آن مقدر است یا نه، و هم از جهت معنی، و ما صرف نظر از این اختلافات نموده و قبل از شروع در تفسیر آیه اخباري که از
معصومین (ع) رسیده متذکر میشویم:
» از تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده در تفسیر آیه که فرمود
هو قول الرجل لا و اللَّه و بلی و اللَّه
» و نیز از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده که فرمود «
.« الرجل یحلف ان لا تکلم اخاه و ما اشبه ذلک و ان لا تکلّم امّه
» و از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
اذا دعیت لتصلح بین اثنین فلا تقل علی یمین ان لا افعل
اینک میگوئیم از جمله وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَۀً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا الایۀ و اخبار مذکوره چند مطلب استفاده میشود. «
-1 سوگند یاد نمودن اصلا مذموم است بخصوص قسم بخدا چنانچه از حدیث اول استفاده میشود حتی در مقام مرافعه اگر مدعی
بینه اقامه نکرد و قسم متوجه منکر شد و حاکم حکم قسم داد اگر منکر از حق خود صرفنظر نموده و براي احترام قسم، قسم نخورد
بسیار ممدوح است و اگر ارجاع قسم بمدعی نمود و مدعی براي احترام قسم از ادعاي خود صرف نظر نمود أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 449
نیز بسیار ممدوح تا چه رسد به اینکه شخص براي هر مطلب ناچیزي قسم یاد کند. 2- در مورد قسم باید متعلق آن مرجوح نباشد
بلکه یا واجب یا مستحبّ و یا مباح باشد، پس اگر بر ترك واجب یا ترك مستحبی یا فعل حرامی قسم یاد کند، منعقد نمیشود
چنانچه مورد آیه همین است که اگر قسم یاد کند بر ترك اصلاح بین مسلمانان یا ترك احسان بوالدین یا زوجه یا غیر اینها و یا بر
ترك تقوي یعنی فعل حرام، منعقد نمیگردد و مفاد دو حدیث اخیر نیز همین است و بنا بر این معنی احتیاج بتقدیر لاء نافیه نیست
زیرا معنی اینست که خدا را در معرض قسم قرار ندهید تا احسان کنید یعنی قسم بخدا را مانع احسان و اصلاح بین مردم و تقوي
قرار ندهید که مثلا بگوئید قسم خوردهام که بپدر و مادرم و یا برادر دینیم احسان نکنم یا قسم یاد کردهام که میانجیگري نکنم و
نحو اینها و اگر قسم یاد نکرده بودم احسان میکردم و بین مردم را اصلاح مینمودم و متقی میشدم.
صفحه 230 از 266
-3 برّ و تقوي و اصلاح بین مردم سه عبادت بسیار بزرگ و ارزنده است که در آیات و اخبار بسیار تأکید شده و در این آیه نهی
فرموده که قسم بر ترك آنها یاد نکنید و خود را از فیوضات آنها محروم ننمائید.
امّا برّ اگر مراد مطلق برّ باشد چنانچه مقتضی اطلاق است شامل همه نیکیها و خوبیها از واجبات و مستحبات میشود و هر یک داراي
مثوبت خاصی است و اگر مراد برّ بغیر باشد چنانچه منصرف الیه لفظ است و از حدیث دوم نیز استفاده میشود مانند برّ بوالدین و
ارحام و برادران دینی آنهم از اعمال بزرگ و داراي مثوبات بسیار است و از صفات برجسته انبیاء (ع) است چنانچه درباره یحیی
(ع) و عیسی (ع) و غیر اینها ذکر شده.
و امّا تقوي که عبارت از پارسایی و پرهیزکاري است افضل جمیع عبادات ص: 450
» است چنانچه در آخر خطبه شعبانیه امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول خدا سؤال مینماید که
ما افضل الاعمال فی هذا الشهر
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید: «
«1» « افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه »
» و امّا اصلاح بین مردم آن نیز از عبادات بسیار بزرگ است چنانچه از وصایاي امیر المؤمنین علیه السّلام است که میفرماید
«2» و صلاح ذات بینکم فانّی سمعت جدّکما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یقول صلاح ذات البین افضل من عامّۀ الصلاة و الصیام
» و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود
«3» « افضل الصدقۀ اصلاح ذات البین
و غیر اینها از اخبار دیگر.
میباشد در هر مورد که منعقد گردد متعلق قسم واجب میشود و بر حنث آن « و اللَّه، باللّه، تاللّه » -4 قسم بخدا که عبارت از تلفظ به
یعنی مخالفت آن کفارة تعلق میگیرد و کفاره آن چنانچه در قرآن میفرماید فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ
وَ اللَّهُ سَمِیعٌ «4» أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ فَصِ یامُ ثَلاثَۀِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ
عَلِیمٌ و خداوند بآنچه میگویید شنوا و بآنچه میکنید داناست